مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هيجاني در مديريت رفتار سازماني
برچسب ها : مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هيجاني در مديريت رفتار سازماني , مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هيجاني در مديريت رفتار سازماني
درباره اين فايل انتقادي داريد؟ راه هاي تماس با ما: شماره تماس : 09010318948 |
مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هيجاني در مديريت رفتار سازماني
در 32 صفحه ورد قابل ويرايش با فرمت docx
توضيحات: فصل دوم پايان نامه كارشناسي ارشد (پيشينه و مباني نظري پژوهش)
همراه با منبع نويسي درون متني به شيوه APA جهت استفاده فصل دو پايان نامه
توضيحات نظري كامل در مورد متغير
پيشينه داخلي و خارجي در مورد متغير مربوطه و متغيرهاي مشابه
رفرنس نويسي و پاورقي دقيق و مناسب
منبع : انگليسي وفارسي دارد (به شيوه APA)
نوع فايل: WORD و قابل ويرايش با فرمت docx
قسمتهايي از متن مباني نظري و پيشينه
هوش چيست؟
استنبرگ[1] و كافمن[2] (1998) در مقاله اي با عنوان تواناييهاي انسان[3] در خصوص مطالعه هوش اظهار ميكنند :
« عجيب اين است كه توافق در مورد جوابها بيش از توافق درباره اين است كه واقعا جوابها به چه پاسخ ميدهند. مثلا بحثي نيست كه در آزمونهاي متعارف هوش، نمره متوسط اعضاء گروههاي خاص نژادي و قومي متفاوت است. اما اين تفاوت چه چيزي را نشان ميدهد؟ به چه سوالي جواب ميدهد؟ به اين سوال كه آيا بين گروهها تفاوت هوش وجود دارد ؟ آيا آزمونها براي اعضاي گروههاي مختلف سوگيري دارند؟ آيا گروههاي مختلف فرصتهاي متفاوت آموزشي داشتهاند؟ يا اينكه آيا گروههاي مختلف در يك زير مجموعه محدود، مهارتهايي كه تشكيل دهنده بخش كوچكي از هوش هستند تفاوت دارند ؟ يا شايد سوالهاي ديگر؟براي فهم تواناييها و هوش انسان، بايد پرسشها را هم به اندازه پاسخها در نظر گرفت».
با توجه به اظهارات اشترنبرگ، هوش هيجاني از جمله مفاهيمي است كه در راستاي همين نگرانيها و محدود سازيها متولد شده است. لذا پيش از رسيدن به لحظه و شرايط پديدآيي اين مفهوم لازم است مختصري درباره هوش بيان شود.
از زمان پيدايش آزمون هوشي بينه ـ سيمون[4] در سال 1905 به منظور متمايز كردن كودكان عقب مانده ذهني از كودكان عادي، مفهوم هوش به عنوان عمده ترين مشخصه متمايز كننده افراد عادي و عقب مانده و پيش بيني پيشرفت تحصيلي افراد مطرح شد. از اين نظر هوش در مقابل هيجان قرار گرفت. روان شناساني كه هوش را مطالعه كرده اند، تفكر منطقي را در مقابل تجارب هيجاني قرار دادند(وودورث[5]، 1920، به نقل از سالوي و ماير، 1990). تعريف هوش در دورههاي متعدد تغييرات زيادي را از سر گذرانيده است، براي مثال دكارت(به نقل از سالوي و ماير، 1990)هوش را توانايي قضاوت درست از غلط ميدانست.امروزه تعاريف هوش دقيق تر و منسجم تر شده است ؛ شايد يكي از تعاريف نسبتا كامل تعريف وكسلر[6] است كه هوش را ظرفيت كلي افراد براي عمل به صورت هدفدار، تفكر عاقلانه و بررسي موثر محيط ميداند(به نقل از سالوي و ماير، 1990). وكسلر بين تواناييهاي عقلي و رفتار هوشمندانه يا هوش عمومي تمايز قايل شد.او بر خلاف نظريه پردازان قبلي هوش، تاكيد كرد كه هوش عمومي همان تواناييهاي عقلي نيست، بلكه اندازهگيري آن بايد كل شخصيت يك فرد را مدنظر قرار داد.
البته استفاده وكسلراز مفهوم شخصيت با آن چيزي كه امروزه روان شناسان شخصيت به كار ميبرند،متفاوت بود.وكسلر اين واژه را براي يك مفهوم كلي كه شامل تواناييهاي شناختي، رگههاي شخصيتي،رفتارهاي هيجاني و نگرشها ميباشد، به كار برده است (لردنگلو، 2008).
وكسلر (1975، به نقل از كافمن، 2000) به عوامل عير اخلاقي كه رفتارهاي هوشمندانه يك فرد را تسهيل ميكنند، همچون، پشتكار، كنجكاوي، علاقه، انگيزه و وظيفه شناسي و يا موجب بازداري آنها ميشوند همچون اضطراب، ناامني و تحريك پذيري توجه نمود و سعي كرد كه اين عوامل را در مفهوم هوش عمومي خود بگنجاند. بنابراين وكسلر نيز به نقص آزمونهاي هوشي قبلي در ناديده گرفتن عوامل هيجاني و انگيزيشي در برآورد هوش پي برد و بين تواناييهاي عقلي و عملكرد عاقلانه تمايز قائل شد.
وكسلر (1975، به نقل از كافمن، 2000) بدون استفاده از وازه هوش هيجاني سعي كرد جنبههايي تواناييهايي را كه امروزه جزئي از مفهوم هوش هيجاني ميدانيد در آزمون خود بگنجاند و آن را هوش عمومي بنامد. او چس از طراحي آزمون خود بر اين اساس، در تحليل عوامل متوجه شد كه آزمون فقط 60 درصد از واريانس نهايي را پوشش ميدهد. او 40 درصد باقي مانده را به عوامل تاثير گذار غير عقلاني هوش نسبت داد و تلاش 30 ساله اش براي يافتن اين عوامل بي نتيجه ماند. ....
....
1.Sternberg
2.Kaufman
3. Human abilities
1. Binet -Simon
2. Wood worth
3. Wechsler
....
2-8-9- هوش هيجاني و كاربردهاي سازماني
در پاسخ به اين سوال كه علت نارضايتي شغلي چيست، يكي از پاسخها برخود شخص متمرز است. در راستاي تاثير شخص بر نارضايتي شغلي، از جمله مولفههايي كه مورد بررسي قرار گرفته هوش هيجاني است (كاروسو و ولف[1]، 2001).
آموزشهاي مبتني بر هوش هيجاني در حوزه سازمان اخيرا جايگاه ويژه اي يافته اند و البته اين آموزشها در حوزه مديران برجسته تر ميباشند (قرباني، 1384).
به نظر ميرسد نقش هوش هيجاني در محيط كار، نقش مهمي باشد. با اين وجود هنوز اين حوزه چالشهاي فراواني پيش رو دارد. نخست اينكه رويكرد واحدي در اين خصوص وجود ندارد. دوم اينكه اين احتمال وجود دارد كه رابطه بين هوش هيجاني و ميزان بازدهي در محيط كار، پيچيدهتر از آن چيزي باشد كه تا به حال تصور ميشود (همان منبع).
2-8-10- هوش هيجاني و كاربرد آن
هوش هيجاني از مجموعه اي از مهارتهاي گوناگون ساخته شده است كه بيشتر آنها را ميتوان از طريق آموزش و يادگيري در ديگران ايجاد نمود و يا پرورش داد (ماير و سالوي، 1997). بنابراين شگفتي آور نخواهد بود اگر ادعا كنيم كه ميتوان سازماها را به عنوان يكي از مراكز و پايگاههاي پرورش هوش هيجاني در نظر گرفت. گلمن (1995) معتقد است سازمانها مكانهاي اجتماعي هستند كه قادرند نقصها و كاستيهاي كارمندان ن را در حوزه هيجان ها، رقابتها و تعاملهاي اجتماعي اصلاح و ترميم نمايند. يادگيري مهارتهاي هيجاني از خانه شروع ميشود و افراد با يك مجموعه تواناييي و قدرت وارد مكانهاي بزرگتر ميشوند. از همين رو سازمانها با چالشهايي در مورد آموزش و اصلاح مهارتهاي هيجاني روبرو ميباشند. ...
...
1. wolf
...
برچسب ها : مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هيجاني در مديريت رفتار سازماني , مباني نظري و پيشينه پژوهش هوش هيجاني در مديريت رفتار سازماني